دختربچه ای که عقب ماشینی نشسته است، چند نوازنده را روی کاغذهای دفترش نقاشی می کند و ناگهان متوجه جان گرفتن آنها می شود. از روی ذوق آنها را به مادرش نشان می دهد اما مادرش که تصور می کند کاغذ آشغال به او داده است، آن را از پنجره به بیرون پرتاب می کند. نقاشی ها می آیند و با کودک همراه می شوند تا او را به دنیایی فانتزی ببرند ...