اندرو کلارک یک پسر ۱۸ ساله اهل یکی از شهر های کوچک بریتانیای کبیر است که از زمانی که همراه با مادرش به خونه ی جدیدش نقل مکان کرده اند متوجه حضور یک روح در اتاق خودش می شود. آن هم اتاقی که امیلی نام داشت دختری بود که سال های پیش در آن خانه زندگی می کرده و مرده. اندرو مجذوب و شیفته امیلی شده و مادرش که او را در حال صحبت با روح خیالی اش میبیند به پیش روانشناس لوسیا کارتر میفرستد. اندرو سعی در اثبات وجود امیلی به لوسیا دارد اما هیچکس اطراف اندرو حضور امیلی در این دنیا را باور نمی کند. تا جایی که اندرو از اثبات وجود امیلی به دیگران خسته می شود و تصمیم میگیرد دست از عشق به او بکشد اما کمی پس از این اتفاق اندرو باز هم عاشق می شود و باز هم داستان یک عشق عجیب را رقم می زند