نمایشنامه‌خوانی›امپراطوری سه هیچ

خلاصه: شخصی به نام ایرج فیاضی که دارای شرایط نامتعادل روحی بوده و هویت خود را فراموش می‌کند توسط دو بازجو برای افشای مکان پدر و مادرش تحت شکنجه قرار می‌گیرد. ایرج که ادعا می‌کند از آنها اطلاعی ندارد از بازجوهای خود تقاضا می‌کند که با سیلی او را بیهوش کنند تا به عالم رؤیا برود بلکه بتواند سرنخی از پدر و مادرش پیدا کند.
او در بیهوشی به بیابان بزرگی وارد شده و با دو فرشته و شیطان آشنا و همسفر می‌شود. ایرج به کمک همسفرهایش سرنخی از مادر خود پیدا می‌کند. سپس با راهنمایی مادرش برای یافتن پدر خود به قصر امپراطوری سه هیچ می‌رود و با طی مراحل مختلف و پس از کش‌وقوس‌ها و برخورد با غول و رهگذر زیبا با پدرش نیز ملاقات می‌کند و حقایقی از زندگی خود به دست می‌آورد.