دکتر فاستوس گمان می برد که به نهایت هر موضوعی که مطالعه
کرده، رسیده است؛ او علم منطق را تنها به عنوان ابزاری در بحث ستایش می کند و
پزشکی را تا زمانی که قادر به زنده کردن مردگان و ایجاد جاودانگی نباشد، بی اعتبار میخواند
علم حقوق را در رده بالا جای می دهد و الهیات را بی فایده می داند. او ازمحدودیتهای دانش بشری بیزار است و علاقه اش به جادو از اینجا آغاز می شود. پس با شیطان پیمان می بندد و روحش را واگذار می کندو...