کلود لیدو کشیش جوان که از درد معدهٔ خود همیشه شاکی است مسیول منطقهٔ آمبریکور میشود و در آنجا با خانوادهٔ کنت آشنا میشود.کنتس بعد از مرگ پسرش حال و روز خوبی ندارد و ایمان او نیز در خطر است و بحثهای زیادی با کشیش میکند ولی روز قبل از مرگش با کشیش صحبت میکند و ایمانش را دوباره پیدا میکند اما این موضوع را فقط کشیش میداند (کنتس در نامهای این موضوع را به او توضیح میدهد) و همه مسیولیت پریشانی و مرگ کنتس را کشیش میدانند. روزهای بعد کشیش برای معالجهٔ مریضیاش به پاریس میرود و در آنجا میمیرد.