پدری که یک دختر و یک پسر دارد، پس از مرگ زنش تحت فشار محیط روستایی محل سکونتش با زنی دیگر عروسی میکند. زن بابا که به پسر خانواده نظر دارد، مرد را به کشتن او تحریک میکند و پس از مرگ پسر جوان، سرش را در دیگی میجوشاند. دختر پس از مرگ برادر طی وقایع پیچیدهای به کمک روح برادر پرده از بی شرمی زن بابا برمیدارد و رسوایش میکند. پدر در حالت بیخودی زن بابا را میکشد و خود نیز میمیرد. دختر که از غم رها شدهاست با ترک ازدواج پا در عوالم عرفانی میگذارد.