تورج هیبتی
سید میثم حسنی
مصطفی منجیل
سید میثم حسنی
زهره رحیمی
مایکل بروک
اعلا دختری جوان به همراه مادر و برادر کوچکترش احمد زندگی می کند. جنگ و موشک باران شهر وضعیت روانی اعلا را به هم ریخته است. کابوس های شبانه اعلا به خاطر ترس از جنگ و همچنین تردید او نسبت به ابراز عشق پنهانی مرتضی پسر همسایه، او را در وضعیت بدی قرار داده است. با خبر دار شدن احمد از ماجرای اعلا و مرتضی و دعوای بین آن ها همه چیز به هم می ریزد. احمد بی خبر به جبهه می رود و اعلا در یافتن نشانی از او ناکام می ماند. اعلا و مادرش قبل از یافتن خبری از احمد، به خاطر موشک باران مجبور به ترک خانه می شوند. خبر شهادت احمد