رقص خون بر ویرانهی عشق: نقد فیلم «پیر پسر» ساخته اکتای براهنی
(قسمت اول)
فیلم «پیر پسر» اثر اکتای براهنی، اثری با قابلیتهای فنی قابلتوجه در کارگردانی که با چالش های محسوسی در پرداخت درام و شخصیتپردازی روبرو است. فیلم با ادعای الهام از دو روایت کلاسیک «رستم و سهراب» و «ضحاک» در شاهنامه فردوسی، قادر به برقراری ارتباطاتی معنادار با این اسطورهها است و در نهایت، فراتر از یک درام خانوادگی با تمهای استبدادی میرود. توضیح پایانی فیلم مبنی بر ارتباط داستان با شاهنامه، نهتنها ضروری نیست، بلکه حسی از توجیه ناتوانی فیلم در انتقال این ارتباط را ایجاد میکند.دیدن خالکوبی دو مار روی کتف های غلام، اشاره ی بزرگی به ضحاک است و به تنهایی کافی است. ارتباط داستان با ماجرای رستم و سهراب اندکی ضعیف است. برای تشخیص این ارتباط ضعیف، حتی آشنایی سطحی با شاهنامه کافی است. با توجه به اینکه عناصر ساختاری درام در این فیلم بیشتر به نماد نزدیک می شوند، در ادامه تلاش می شود نزدیک ترین تفاسیر نمادین از نقش ها و موقعیت های خلق شده در این فیلم
... دیدن ادامه ››
ارائه شود.
شخصیت پردازی ها تا حدودی واقعی و تا حدودی نمادین هستند. نماد را از یکجا می شود به خوبی تشخیص داد. غلام (با بازی حسن پورشیرازی) در گذشته نیز به همین میزان فعلی شرور، خودکامه و مستبد بوده است. شخصیت واقعی در درام دچار استحاله می شود یا حداقل به مرور زمان تغییر می کند. وقتی شخصیتی اینچنین صلب است که از همان ابتدا شر مطلق بوده و هنوز هم هست یعنی با شخصیت واقعی روبرو نیستیم و باید آنرا تفسیر نمادین کنیم.
غلام با بیرحمی، خانه مادری علی (با بازی حامد بهداد) را تصاحب کرده است، در زندان همدستان خود را فروخته و ازین طریق ثروت هنگفتی بدست آورده است. تا اینجا شر برای غلام سود دارد. اما زمانیکه غلام در جوانی، مادر رضا، پسر کوچکش (با بازی محمد ولی زادگان) را می کشد و جسد را در حیاط خانه دفن می کند دیگر این یک تجربه ی مثبت و سودآور نیست و یک شخصیت واقعی می بایست از این حادثه و قسر در رفتن از آن درس بگیرد و مجددا مرتکب قتل دیگری نشود. درحالیکه می بینیم غلام به همان سادگی جنایت دیگری مرتکب می شود و رعنا را (با بازی لیلا حاتمی) به سادگی می کشد. پس این شخصیت شر مطلق است. دچار تغییر نمی شود و درس نمی گیرد. توضیح پایانی فیلم هم که می گوید ماجرا برگرفته از داستان ضحاک است. پس تفسیر غلام و وقایع مرتبط با او می بایست نمادین باشد. همانطور که خود ضحاک نیز در شاهنامه فردوسی نماد است.
این دو شخصیت دارای شباهت ها و تفاوت هایی هستند. نمیشود برخی تفاوت های اساسی را که میان غلام و ضحاک است نادیده گرفت. ممکن است از دل این تفاوت ها مفاهیم خاصی به وجود بیاید. به طور کلی تفسیر هر عنصر نمادین وابسته به مخاطب است و از هر دیدگاهی می شود یک تفسیر از نماد ارائه داد و تکثر آراء در خصوص نقد این فیلم طبیعی است.
اولین تفاوت اساسی در این است که ضحاک به هیچکس باج نمی دهد. او برای بدست آوردن آنچه می خواهد تنها به زور متوسل می شود. او یک حاکم پارانوئید است که دنیا را به دید «یا من کشته میشوم یا میکشم» میبیند. در چنین ذهنیتی، باجدادن یعنی ضعف، و ضحاک ترجیح میدهد با قتلعام، همه را بترساند. فردوسی او را به عنوان نماد استبداد محض میسازد. حکومتی که نه رحم میکند، نه مذاکره، نه سیاست. حتی مارهای روی دوشش نماد این هستند که ضحاک بردهی نفس خودش است و توانایی «معامله» با دیگران را ندارد. درحالیکه غلام باج می دهد. برای بدست آوردن دل رعنا برایش پول پاشی می کند و ماشین ظرفشوئی می خرد. آنقدر حقیر است که التماس رعنا می کند که یک شب در خانه اش جداگانه بخوابد فقط برای اینکه در ظاهر علی را در رقابت عشقی شکست دهد! در جای دیگر به رضا کارت بانکی میدهد که برای خودش موبایل بخرد. صرفا برای اینکه در مهمانی جلوی رعنا، رضا از او تعریف کند و در تیم غلام باشد. اینها نمونه کارهایی است که تفاوت اساسی میان شخصیت غلام و ضحاک ایجاد می کند. اگر غلام ضحاک است، یک ضحاک حقیر است. از این تفاوت شاید بشود نتیجه گرفت که غلام ضحاکی است که در محیط خانواده و در قالب «پدر» حلول کرده است و به دلیل کم شدن گسترده ی استبدادش رفتارهای حقیرانه نیز از خود نشان می دهد. نهایتا از این تفاوت فقط می توانیم به یک «پدر مستبد» برسیم که شاید برای ساخت چنین شخصیتی نیازی به توسل به ضحاک و شاهنامه فردوسی هم نبود.
تفاوت دیگر این است که ضحاک نقش پدری در شاهنامه فردوسی ندارد. در بندهش اشاره شده است که ضحاک دو پسر به نام های مهرنگ و بهرام دارد. اما این پسران در بندهش نیز نقش چندانی ایفا نمی کنند و احتمالا فقط نماد ادامه دار بودن استبداد در نسل های بعدی هستند. در اصل پسران ضحاک ادامه دهنده راه ضحاک هستند و حتی سرنوشتشان نیز مشخص نیست. درحالیکه پسران غلام اینطور نیستند و نقش بازی میکنند. تفاوت های اساسی با غلام دارند.خصوصا علی که اهل کتاب و فلسفه و اخلاق است و میتواند در مقابل ضحاک، نقش فریدون یا کاوه را داشته باشد.
پسران هردو علاقه ی ویژه ای به مادران از دست رفته ی خود دارند. علیرغم اینکه زیر دست غلام بزرگ شده اند، بیشتر به نظر می رسد به مادران خود رفته باشند تا به غلام. این خودش یک نوع تناقض است که ما را به نماد می رساند. مادران صرفا فرزندان را زاییده اند و خود از میان رفته اند. فرزندان اسیر دست پدرانی مستبد شده اند که زندگی آنها را تباه می کند. فرزندان تا زمانیکه بخواهند اخلاقمدارانه با این پدران رفتار کنند روز به روز تباه تر می شوند. حتی در خصوص ساختن خانه ی قدیمی که در آن زندگی می کنند هم همین تفسیر ادامه پیدا می کند. این خانه ساخته نمی شود چون اثر جنایت پدر در زیر آن پنهان است.
تفاوت دیگر این است که ضحاک به بند کشیده می شود و اشاره مستقیمی نشده است که او توسط فریدون کشته می شود. اما غلام کشته می شود.
بیآورد ضحاک را چون نوند
به کوه دماوند کردش به بند
به کوه اندرون تنگ جایش گزید
نگه کرد غاری بنش ناپدید
بیآورد مسمارهای گران
به جایی که مغزش نبود اندران
فرو بست دستش بر آن کوه باز
بدان تا بماند به سختی دراز
ببستش بر آن گونه آویخته
وز او خون دل بر زمین ریخته
از او نام ضحاک چون خاک شد
جهان از بد او همه پاک شد
این مساله از این جهت حائز اهمیت است که اگر غلام ضحاک است، نقطه مقابلش یک فریدون یا کاوه آهنگر باید دیده شود. درحالیکه ما فریدونی علیه ضحاک نمیبینیم. به بند کشیده شدن ضحاک در شاهنامه به نوعی تحقیر او محسوب میشود. آن ضحاک که بر اریکه قدرت نشسته بود، توسط فریدون مردانه و با شجاعت به بند کشیده میشود تا خودش از بین برود. این موضوع در فیلم به ذهن مخاطب خطور میکند: چرا علی و رضا دست و پای غلام را نمیبندند؟
ما زندانی شدن غلام را می بینیم. ولی این غلام زندانی و دربند، در زندان هم دارد علیه آنهایی که به بندش کشیده اند طغیان می کند. گویی فریدونی نیست که این ضحاک را طوری در بند بکشد که جهان از بدی های او پاک شود و تنها می شود از پشت به او خنجر زد. غلام تا آخرین لحظه ای که نفس می کشد جنایت می کند. این وضعیت شریرانه تری نسبت به ضحاک است که با آن حقارت هایی که پیشتر درباره غلام گفته شد تضاد دارد. شاید منطقی تر این است که این ضحاک تریاکی و حقیر از ضحاک مستبد شاهنامه ضعیف تر باشد و راحت تر به بند کشیده شود اما چنین نمیشود. تنها توجیهی که می توان برایش آورد این است که در این خانه فریدون مقتدری نیست و علی با مطالعات فلسفی اش نگره ای سانتی مانتال نسبت به اخلاق دارد. فیلم به نوعی دارد می گوید اگر فریدونی نباشد که مانند خود ضحاک با او با خشونت برخورد کند، اخلاق سانتی مانتال روشنفکری در مقابل ضحاک یا ضحاکان امروز چاره ساز نیست. در نهایت هم مجبور می شود به غیراخلاقی ترین شکل ممکن، خنجر از پشت به پدر خود بزند. یک عمل خشونت آمیز حقارت بار و غیراخلاقی. در صحنه ای که علی می خواهد بلند شود و علیه غلام اقدام کند چند بار لیز می خورد و به زمین می افتد. تمام اینها نشان می دهد که برخلاف ماجرای ضحاک در شاهنامه، در این فیلم فریدونی در کار نیست یا شاید فریدون امروزی نیز به همان میزان ضحاک امروزی حقیر و ضعیف شده است. فریدون امروز که روشنفکری سانتی مانتال با دیدگاهی غیرعملی نسبت به اخلاق و بی دست و پا است و حتی نمی تواند با عظمت و شکوه خشونت به خرج دهد و به چرخه خشونت و تحقیر پایان دهد. پس همان اندازه که ضحاک این فیلم حقیر است، فریدون این فیلم هم به همان اندازه و حتی بیشتر حقیر است.
نکته دیگری که اینجا به کمک این برداشت میآید آهنگ «کورتانیدزه» محسن نامجو است و آنرا در جایی میشنویم که غلام در حال رقص شمشیر (رقصی عربی) برای پیروزی اش در بدست آوردن رعناست. اینجا از تحلیل فیلم خارج میشوم و به تحلیل موسیقی کورتانیدزه میپردازم. کمتر دیده شده که کسی نقد موسیقی بنویسد اما اینجا در ترکیب این آهنگ و فیلم لازم است که موسیقی نیز تحلیل شود.