ترکیب اسم شاه لیر، شکسپیر و سالن اصلی تئاتر شهر باعث میشه آدم انتظار یه کار استاندارد و قوی داشته باشه. ولی متأسفانه تقریباً همهچی تو پایینترین سطح خودش بود.
بجز یک صندلی و یه پله که حضورش واقعاً لزومی نداشت و باعث شده بود دید ردیفهای جلو مختل بشه، دکوری در کار نبود. یه نور خیلی شدید هم از پشت صحنه میتابید که وقتی پرده کنار میرفت، مستقیم چشم تماشاگرهای وسط رو اذیت میکرد.
کیفیت صدا واقعاً ضعیف بود. علاوه بر نویز و نامفهوم بودن بعضی دیالوگها، بلندی صدا هم تنظیم نبود و همین باعث شده بود بعضی بخشها آزاردهنده بشه. وسط اجرا میگفتم کاش کارگردان بازی نمیکرد و یکبار از دید تماشاچی صحنه و صدا رو چک میکرد و میدید که چی داره تحویل مخاطب میده
تئاتر موزیکال بود، اما بیشتر آهنگها بهصورت ضبطشده پخش میشدند و بازیگرها فقط لب میزدند! تو کدوم تئاتری بازیگر لب میزنه؟! اگه امکان و توانایی اجرای زنده نیست، خب بهتر بود بهجاش یه فیلم ساخته میشد. کنار صحنه درام و گیتار هم گذاشته بودند که باعث شد اولش خیلی خوشحال فکر کنیم موسیقی هم قراره زنده اجرا بشه، ولی فقط تو بعضی قسمتها، اون هم فقط برای بعضی اجراهای ادموند (آقای یزدانی)، ازشون استفاده میشد که خود اینم جای سؤال داره.
استفاده از بعضی آهنگهای معروف مثل Take Me to Church که بار مفهومی مشخصی دارند، وقتی تو یه فضای بیربط ازشون استفاده میشه، نمیذاره مخاطب با آهنگ جدید و اون فضا ارتباط برقرار کنه. اینجور ترانهها تو حافظه ما با معنا و حس خاصی موندن؛ تغییر محتوا و استفاده نابجا فقط باعث میشه تأثیر اون
... دیدن ادامه ››
صحنه از بین بره
از طرف دیگه، شعر فارسی بهراحتی رو موسیقی راک نمیشینه. نوشتن ترانهای که هم معنی بده، هم وزن و ریتمش درست باشه، کار سادهای نیست. توی بیشتر آهنگهای این نمایش، این هماهنگی اتفاق نیفتاده بود.
کارگردان تو مصاحبه ای گفته بود خوبه که مخاطب ۱۲ تا ۱۸ سال که این نمایش رو میبینه، بعدش میره دنبال اسم شکسپیر تا بیشتر باهاش آشنا بشه. احتمالاً بازهی سنی مخاطب هم همین بوده. از این زاویه، شاید اجرا برای یک عده جذاب بوده باشه.
در کل وقتی تئاتری با این همه تبلیغ، اسمهای بزرگ و بازیگر معروف قراره روی صحنه بره، اونهم تو سالن اصلی تئاتر شهر، انتظار میره کیفیت خیلی بالاتری داشته باشه. تماشاگر حق داره که کار حرفهای ببینه، نه فقط کاری که اسم بزرگ داره.